پس از مدت ها انتظار ، سرانجام سر لوکی پیدا شد. همان ابرشرق نازنین مارول که تام هیدلستون طی سالهای گذشته به زیبایی جلوی دوربین تصویر کرده است. لوکی با بازی منحصر به فرد هیدلستون نیز خوش درخشید اما خوشبختانه به نظر می رسد این نمایش حرف های زیادی برای گفتن دارد و فقط هیدلستون نیست که ما را وادار به تماشای نمایش می کند.

 

لوکی ترکیبی جالب و سرگرم کننده از ژانرهای علمی تخیلی ، فانتزی و تعقیب و گریز پلیس است. موبیوس سعی می کند با افشای چند واقعیت ناخوشایند از گذشته ، حال و آینده خود ، لوکی را به هوش بیاورد. این به عنوان یک شوک کوتاه و شدید عمل می کند و باعث می شود لوکی نقاب استکبار را از چهره خود بگیرد و اینجاست که ما فقط از آسیب پذیری درونی او مطلع می شویم. در ازای این تغییر ، موبیوس به او فرصت و هدفی را پیشنهاد می کند: پیگیری و یافتن اطلاعات در مورد تهدید جدیدی که خط زمان را تهدید می کند.

 

 

داستان لوکی درست پس از انتقام جویان: پایان بازی آغاز می شود و لوکی پس از پیروزی در نیویورک فرار می کند ، اما به زودی توسط TVA ، مسئول حفاظت از جدول زمانی مقدس ، دستگیر و تهدید به محاکمه می شود. اما خوشبختانه برای لوکی ، یک مامور ارشد به نام موبیوس او را متوقف می کند و از فرصت استفاده می کند تا از طریق او فراری را پیدا کند.

 

نوع نگاه لوکی به دنیای مارول باعث می شود که او را به عنوان یکی از طرفداران طرفداران مارول تصور کنیم. اما چرا؟ زیرا سریال در مورد لوکی در دو قسمت اول به نوعی موفق می شود جالبترین و نزدیکترین محصول مارول به اتفاقات گذشته خود باشد. در حقیقت ، سری Loki مشاغل جدیدی را برای گفتن دوباره پیدا می کند که در جدول زمانی و وقایع پیچیده دنیای قبلی MCU فرو می رود. این مجموعه به طرز ماهرانه ای تمام قوانین گذشته را به کار می گیرد و به یک سکوی پرشی برای داستان های جالب تر تبدیل می شود. سری لوکی برای برند محبوب MCU همان کاری را انجام می دهد که مندلین برای جنگ ستارگان انجام داد. بنابراین لوکی برای MCU راهی جسورانه ، جسورانه و خطرناک است ، شبیه به راه اندازی مجدد نرم افزار مارول که ما از آن آگاه نبودیم و به شدت به آن نیاز داریم.

در واقع تلویزیون لوکی می خواهد بگوید اگر توهم و بزرگی را از لوکی برداریم چه اتفاقی می افتد؟! یا چه اتفاقی می افتد اگر همه حیله های او را نفی کرده و تصور او از قدرت را معکوس کنید؟ این مجموعه به بررسی این موضوعات می پردازد. آیا یک ابرشرور بدون ابرقهرمان می تواند وجود داشته باشد؟ اگر او نمایش خودش را داشته باشد چه؟ این س questionsالات نشان می دهد که در واقع ، قهرمان بودن یک شرور در داستان شخصی خود به طور خودکار او را به یک قهرمان تبدیل می کند. و سریال در مورد لوکی در دو قسمت اول همان چیز را نشان می دهد. در این نمایش هیچ اشکال Gotham یا حتی اشکالات Joker وجود ندارد.

 

به طور خلاصه ، طرح اصلی لوکی سریع و شگفت انگیز است. قسمت 1 یک قسمت سرگرم کننده است که برای یک مرحله کاملا جدید از فیلم های مارول لذت کافی را فراهم می کند. قسمت دوم با یک کلیشه به پایان می رسد که اکثر نمایش های تلویزیونی برای آخرین فصل خود حفظ می کنند. اگر دو قسمت اول را به عنوان معیار سنجش تأثیر کلی در نظر بگیریم ، ممکن است لوکی با ایجاد سریالی که واقعاً مانند یک نمایش هفتگی واقعی به نظر می رسد ، سرانجام مشکل سریال مارول را حل کرده تا بتواند یک سریال پرتحرک داشته باشد. بنابراین فکر می کنم لوکی بهترین فیلم تلویزیونی مارول تاکنون است.

 

 

 

اگرچه اپیزود پنجم لوکی شامل صحنه ها و شخصیت های شگفت انگیز و جذاب همراه با موسیقی آتش زا ناتالیا هولت است ، اما سازندگان قسمت انسانی لوکی ، سیلویا و حتی موبیوس را فراموش نکرده اند. قبلاً گفتم که لوکی کم کم در حال تغییر است و این قسمت بیشتر از هر زمان دیگری شناخته شده است. لوکی و سیلوی از بسیاری جهات ممکن است شبیه یکدیگر باشند ، اما لوکی همیشه خانواده ای داشته که او را دوست داشته باشند. با این حال ، لوکی به خانواده اش خیانت کرد و اکنون فهمیده که چقدر دلش برای پدر ، مادر و برادرش ثور تنگ شده است. برعکس ، ما سیلوی را داریم که سالها آرزوی داشتن یک خانواده را داشت و این باعث شد که او فکر کند که آیا لوکی می تواند به او خیانت کند. به هر حال این نیز یک داستان عاشقانه است و حالا لوکی تصمیم گرفته است اعتماد سیلوی را از راه های دیگر مانند گفتگو و گوش دادن به او جلب کند. از طرف دیگر ، او قرار نیست از مشکلات فرار کند ، اما در عوض قصد دارد به سیلوی کمک کند تا جواب مهمترین سوال سریال را که واقعاً پشت مشکلات است پیدا کند.

 

 

 

در میان لوکی یک چیز ثابت است: آنها همیشه خیانت می کنند ، فریب می دهند و شرارت را می کشند و خلاصه اینکه لوکی کودک باشد ، پوستی رنگی یا حتی تمساح باشد ، نمی توان کاملا به لوکی اعتماد کرد.